«درنا در بزرگراه» منتشر شد | تازه‌ترین مجموعه شعر لیلا کردبچه همه چیز درباره سریال بلیت یک طرفه + خلاصه داستان، بازیگران آثول فوگارد درگذشت پری‌ها دروغ نمی‌گویند به «رنگ بهاران» در آستانه فصل بهار رفائی زوارزاده، کارگردان پیشکسوت شبکه استانی خراسان رضوی: تولیدات هویتی صداوسیمای استان بی‌رمق است حضور بازیگران معروف ترک در مراسم اکران و رونمایی از سریال بلیت یک طرفه + تصاویر مستند «وزن کلمات»، تجربه‌ای نادر از حضور در خانه ابوالحسن نجفی انتشار مجموعه ای دیگر از نمایشنامه های سعید تشکری | با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد چالش مالیاتی سامانه گیشات و پیامد آن بر تئاتر مشهد رئیس انجمن سینمای جوان خراسان رضوی : بايد از ظرفيت رسانه‌ها برای سوژه‌یابی سینماگران بهره ببریم + ویدئو صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ واکنش شبکه آی‌فیلم به حذف برخی از سکانس‌های سریال بزنگاه برنامه برمودا میزبان مریم شیرزاد، دوبلور «اوشین» می‌شود + زمان پخش فیلم‌های جدید در صف اکران نوروز ۱۴۰۴ علت توقف فیلم‌برداری «جودی» چه بود؟ کامران نجف‌زاده مجری برنامه «نسیم ۴۰۴» شد
سرخط خبرها

یک عکس دسته جمعی

  • کد خبر: ۱۶۶۸۷۲
  • ۰۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۶
یک عکس دسته جمعی
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده
حمید سبحانی
نویسنده حمید سبحانی

به دلم افتاده بود که امسال من هم جزو انتخابی‌ها هستم، اینکه می‌گویم به دلم افتاده بود را همین جوری نمی‌گویم.

چند بار خواب دیدم. خواب دیدم که توی آن صحن بزرگ، همان که یک طاق ورودی اش طلایی و بزرگ است، پای آن آب خوری با آن لیوان‌های سفید دارم آب می‌خورم. از شما چه پنهان یک بار هم خواب دیدم توی غذاخوری حضرت نشسته ام و پلو و قرمه سبزی می‌خورم، آن قدر خوشمزه بود که طعمش توی خاطرم از خواب بیرون زده و مانده است.

خدا نصیبم کند؛ و اینکه چند روز پیش بود، یک کبوتر سفید افتاد توی حیاط. نمی‌دانم گربه یا بچه‌ها دنبالش کرده بودند. با مادر گرفتیمش.

بال خونینش را بستیم.  مادر می‌گوید: این خودش یک نشانه است. یعنی اینکه باید با خودم ببرمش مشهد و توی صحن رهایش کنم.

حالا از دیروز که نتایج آزمون منطقه‌ای دانش آموزان ممتاز اعلام شده است و من هم انتخاب شده ام، دل توی دلم نیست.

مادر در حین بستن ساک می‌گوید: رفتی توی حرم هیچ کس رو فراموش نکنی‌ها؛ من، بابا، مادربزرگ، آبجی، عمو هادی، دایی سعید، خاله شکوه ...

من قاب عکسی را که توی آن با حسن، مهرداد، رضا و مسعود جلو نقاشی دیوار مدرسه ایستاده ایم به مادر می‌دهم و می‌گویم: این رو هم بذار توی ساکم.

مادر با تعجب می‌پرسد: این رو می‌خوای ببری چیکار؟‌

می‌خوام به امام رضا (ع) نشون بدم، بگم که توی حیاط مدرسه ما یه نقاشی از حرم شما کشیدن که من و دوستام همیشه زیرش می‌نشینیم، می‌خندیم، بازی می‌کنیم و درس می‌خونیم ..

می‌خواستیم همگی با هم شاگرد ممتاز بشیم و بیایم یه عکس واقعی توی حرم بگیریم، اما این بار نشد.

این عکس رو آوردم که شما هم دوستام رو ببینی، سال دیگه همه مون رو با هم دعوت کنی.

عکس: نسترن فرجاد پزشک

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->